در کانون محمدیه چه می گذرد؟

در کانون محمدیه چه می گذرد؟
دوستان با توجه به فضای غالب رسانه‌ای جامعه معمولاً یک ذهنیتی در مورد مخاطبین ما دارند. مثلا می‌پرسند این بچه‌ها کودکان کارند؟ بدسرپرست‌اند؟ آسیب دیده هستند؟ مطالب زیادی به عنوان مقدمه و پاسخ هست که من فقط به چند جمله بسنده می‌کنم، اگر برای دوستان پرسشی بود توضیحات بعدی را اضافه می‌کنم. برای اینکه متن کوتاه باشد شاید بعضی عبارات بی‌پرده باشد. جدای از مراکز نگه‌داری شبانه روزی دولتی و مردمی، شاید می‌توان گفت تقریباً بقیه‌ی گروه‌ها از این عناوین صرفاً برای گردش مالی و جذب نیروی انسانی برای مجموعه خود استفاده می‌کنند، باید روضه بخوانند و برچسب داشته باشند تا ترحم بخرند و پول دریافت کنند. در حالی که آن لیبل، خود ضد فضای تربیتی هست و اساس کار را متزلزل خواهد کرد. این نظر ما محدودیت‌های جدی در باب گردش مالی برای‌مان بوجود آورده، قطعاً ما سعی می‌کنیم کلیپی تهیه نکنیم که به مخاطب‌مان اعلام کنیم پول بدهید تا بچه‌ی مان خلافکار نشود، پول بدهید تا گدایی و دست فروشی نکند. همانطور که وقتی می‌خواهیم دست بازنده‌ای را بگیریم و از زمین بلندش کنیم، توجه او و اطرافیانش را به نقاط امید آفرینش جلب می‌کنیم، در اینجا هم وقتی هدف‌مان تحوّل درونی در بعد فردی و اجتماعی مخاطب‌مان هست باید این‌چنین عمل کنیم. من کمتر کسی را می‌شناسم که سرش را بالا بگیرد و بگوید من در مدرسه کودکان‌کار یا فلان مرکز آسیب دیدگان تحصیل کردم، صحبت از هویت بخشی است. وگرنه از لحاظ نیت خیر مجموعه‌های فعال دیگر و فعالیت‌های گسترده‌شان هیچ شکی نیست. مطلب دیگر، کودک کار! از بنده وقتی بپرسید کودک کار یعنی چه کسی؟ میگویم یعنی مهاجرین اتباع بازمانده از تحصیل. طبق آمار وزارت کشور، ۹۰ درصد کسانی که به ایشان کودک کار گفته می‌شود اتباع هستند. قطعاً این افراد انسان‌های شریفی هستند و باید برای همه‌ی امورشان تدبیری اندیشیده شود. ولی ما به عنوان یک مجموعه که توان محدودی از لحاظ کمی در امور تربیتی و نگاه تحولی به منطقه دارد سعی می‌کنیم مخاطب‌مان ایرانیان ساکن محله باشند. قطعا در بحث‌های خیریه‌ای آنچه در توان بوده در خدمت این عزیزان گذاشته‌ایم، در برنامه‌های عمومی فرهنگی هم پذیرای این عزیزان بوده‌ایم جمع بندی مخاطبان ما از بین ایرانیان ساکن محله هست که خانواده هایشان در امور تربیتی همراهی داشته باشند. تشخیص این همراهی با سابقه‌ی چندین ساله‌ای که در محله داریم برای‌مان کار دشواری نیست. مشاغل سرپرست این خانواده ها؛ نظافت چی منزل، کارگر شهرداری، راننده تاکسی، جوشکار، نجار، پیک موتور، کارمند، خیاط، کفاش، تعمیرکار و... است. منظور اینکه از عناوین مختلف شغلی هستند ولی خب اکثراً در دهک‌های پائین درامدی هستند؛ مشکلات مالی فراوان ولی با آبرو زندگی می‌کنند. البته در بچه هایمان فرزند طلاق یا اینکه یکی از اولیا درگیر اعتیاد شده باشد و... هست ولی قرار نیست معضلات این افراد پررنگ شود قرار هست کمک شود تا حل شود. در پایان برای اینکه از جو حال حاضر بچه‌ها کمی بیشتر درک داشته باشید: با برادر یکی از مربی‌های کانون که در مقطع متوسطه در یکی از مدارس خوب غیرانتفاعی تحصیل می‌کند ولی به واسطه‌ی برادرش رفت و آمد زیادی در کانون دارد، سوال‌های جزئی در مقایسه بچه‌های کانون و بچه‌های مدرسه شان می‌کردم، از نظر جو ادب، اخلاق، درس، هوش، اعتقاد و امثالهم؛ تقریباً در موارد مختلف به‌نظرش کفه ترازو یا برابری می‌کرد یا بعضاً به سمت کانون سنگینی می‌کرد. دسته‌بندیفرهنگ و هنرکلید‌واژهصادق امامیگروه انسانم آرزوستکانون محمدیهمدرسه محمدیهمحله هرندیدروازه غار